اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری از بسیاری لحاظ دارای اهمیت میباشد، با شکست جناح عربی خلافت عباسی دورهای در تاریخ کلام اسلامی آغاز شد که طی آن مجادلات کلامی پیرامون کلام الله که از مدتی قبل شروع شده بود به اوج خود رسید. مأمون با گرایشهای معتزلی خود، باعث رشد این فرقه کلامی شد و کار بدانجا کشید که برای تفتیش عقاید مخالفان، محاکمی تشکیل شد و اعتقادات علما و قضات و عدهای دیگر از مردم پیرامون کلام الله مورد پرسش قرار گرفت. پرسش اصلی این محاکم پیرامون حدوث و قدم کلام الله بود و محک امتحان عقاید معتزله. این دوره در تاریخ اسلام به عصر محنت قرآن معروف است .
در این مقاله، با ریشهیابی تاریخی این مسئله، مناقشات متکلمان مسلمان در این باره، به صورت فشرده مورد بررسی قرار میگیرد و در پایان دیدگاه شیعیان مطرح میشود.
آغاز تقریبی دورانی که میتوان آن را روشنگری اسلام نامید مناقشهای بود که درباره حدوث یا قدم قرآن درگرفت، بحث درباره کلام الله از مهمترین مباحثی بود که میان مسلمانان به موضوع گفتگو و جدل تبدیل شد«و در تاریخ کلام اسلامی هیچ مبحثی همچون این بحث موجب اختلاف نظر نشده است. این اختلافات ناشی از این امر بود که گروهی طرفدار حدوث کلام خدا و گروهی دیگر طرفدار قِدَم آن شدند... بعضی عنوان متکلم را بر ذات حق صادق دانستند و برخی تصور کردند که حقیقت کلام امری است که از ترکیب حروف و آواها و قطع و وصل آنها حاصل میشود و متوجه شدند که اطلاق این امر بر حق تعالی روا نیست، زیرا از قبول این امر لازم میآمد که خداوند متعال در معرض حوادث قرار گیرد و آثار امکانی بر ساحت ربوبیش ننشیند. برخی دیگر کلام را قدرت متکلم بر ایجاد سخن دانستهاند که معانی ذهنی خویش را در بیان و صورت مخارج حروف اظهار میدارد...».(1)
سکوت منابع مختلف اجازه ریشهیابی زمان آغاز این مجادلات را نمیدهد ولی مسلم است که در عهد بنی امیه، که امور دینی از مرحله تکوین به مرحله نضج یافتن میرفت، با آشنایی مسلمین با عقاید اقوام دیگر و نیز پختگی و تأملی که در امور مذهبی از خود نشان میدادند شروع به ابراز نظر و عقیده درباره قرآن کردند. قبل از آن یعنی نیمه اوّل قرن اول هجری «زمانی که مرکز خلافت اسلامی مدینه بود، به هنگام بحث درباره کلام الله از فهم ظاهری آن تجاوز نمیکردند و به تفسیر آیات متشابه، خواه با احادیث مروی از رسول خدا و خواه از طریق اجتهاد نمیپرداختند. اگر اجتهادی هم صورت میگرفت از درک معانی آن فراتر نمیرفتند و برای اثبات صحت آن در پی دلیل و برهان نبودند...».(2)
به نظر میرسد این نظریات تقریباً همزمان ابراز شدهاند. عقیده عمومی اهل سنت به قدمت یعنی ازلی بودن قرآن در اواخر دوره بنی امیه شایع بود و «این اصل که قرآن کلام الله و غیر مخلوق است همواره یکی از اجزای کاملاً تثبیت یافته عقاید اهل سنّت بود»(3) اگر چه تفسیر آن، مجادلات بسیاری را در جمیع مکتبهای کلامی اهل سنت پدید آورده است.
در واقع در جهان اسلام دو عقیده در مورد کلام الله وجود داشته: یکی قرآن را قدیم و ازلی و دیگری مخلوق و حادث میداند. اهل سنت(4) بخصوص مذاهب مالکی حنبلی و شافعی را عقیده بر این است که کلام خداوند عبارت از علم اوست که قدیم و غیر مخلوق است.
احمد بن حنبل از جمله کسانی است که در متن پرغوغای مجادلات کلامی نیمه اوّل قرن سوم هجری حضور داشت او معتقد بود:«قرآن کلام خداست و کلام خدا علم اوست پس علم خدا نمیتواند حادث باشد. قرآن چیزی است که خداوند به آن تکلم کرده و چیزی که خدا با آن تکلم کند مخلوق و حادث نیست. هر کس بگوید که قرآن مخلوق است کافر میباشد و هر کس منکر قدیم بودن آن را کافر نداند، او هم کافر است(5).» وی عقیده داشت: هر کس در خلقت یا عدم خلق قرآن سخن بگوید بدعت گذاری کرده است.(6)
شافعی یکی دیگر از فقهای اهل سنت بر سر این مسئله با چند تن از معتزله از جمله بشر المریسی که از بغدادیان بود و نیز حفض الفرد مناظراتی نموده و حتی ایشان را تکفیر نموده است.(7)
ابوالحسن اشعری بنیانگذار طریقه کلامی اشعری از جمله متکلمان اهل سنت که به مقابله با معتزله برخاست عقیده داشت «کلام خدا نه مخلوق است و نه علم او، بلکه صفت ذات اوست»(8) وی میگفت: «قرآن کلام خدا و غیر مخلوق میباشد و هر کس سخن از خلق آن گوید کافر میباشد.(9)»
بر خلاف دیگر علمای اهل سنت در مورد نظر ابوحنیفه در این مورد اختلاف وجود دارد و چنان که میدانیم بسیاری از عقاید وی توسط شاگردانش از جمله ابویوسف به گونهای تغییر کرده است.«تقریباً بسیاری تأیید کردهاند که ابوحنیفه در تعالیم خود قائل به مخلوق بودن قرآن بوده است امّا بعضی منابع دیگر آن را سخت مردود دانستهاند»(10) و معتقدند ابوحنیفه به خلق آن قائل نبوده و قائلان به مخلوق بودن را کافر میدانسته، ولی از قول احمد بن حنبل نقل شده است که ابوحنیفه قرآن را مخلوق میدانستنه، چنان که سلمة بن عمرو قاضی در منبر میگفت: خداوند ابوحنیفه را رحمت نکند که نخستین بار او قرآن را مخلوق دانست.(11)
با توجه به برخی نکات از زندگی وی و عقاید و دیدگاهها و تماسی که با متکلمان داشته احتمالاً وی نیز مانند معتزله قائل به مخلوق بودن کلام الله بوده است.
در مقابل عقیده عمومی اهل سنت، نظریات دیگری توسط فرق و گروههای دیگر ابراز شده است که با عنوانها و الفاظ مختلف ولی به یک معنی میباشد که همانا عقیده به مخلوق بودن آن میباشد، ولی به علت سختگیری حاکمان وقت این عقیده تا زمان مأمون فرصتی برای خودنمایی نیافت. از نوشته ابن جوزی برمیآید که در زمان هارون الرشید صحبت از خلق قرآن جرم محسوب میشده است و بشر الهمریسی از معتزله بغداد که صحبت از مخلوق بودن آن مینمود در ایام وی متواری بوده است.(12) ولی با همه سختگیریها این نظریه در حال گسترش بوده است.(13)
در مورد زمان ظهور و ابراز این عقیده، آن گونه که مطرح شد از نیمه اوّل قرن اول اطلاعی در دست نیست، ولی از نیمه دوم این قرن میتوان اطلاعاتی بدست آورد. از بررسی منابع چنین برمیآید که قدریه اوّلین گروه در اسلام بودند که قائل به مخلوق بودن قرآن شدند.(14)
در مورد اوّلین فردی که این عقیده را ابراز نمود اختلافاتی در نوشتههای مختلف مشاهده میشود. منابع تاریخی معمولاً از جعد بن درهَم(15) که سالهای آخر حکومت هشام ابن عبدالملک(م125ه) به سبب اعتقاداتی که ابراز داشته، اعدام شد و از جهم بن صفوان(16) که در سال (128ه) به سبب شرکت در قیام حارث ابن سریج در خراسان به قتل رسید به عنوان اوّلین مدعیان مخلوق بودن قرآن یاد میکنند و نیز از غیلان بن یونس العدوی دمشقی(17) که پدرش از موالی عثمان بن عفان بود به عنوان اوّلین مدعیان مخلوق بودن قرآن نام میبرند.
بعد از تحول قدریه به معتزله این عقیده به عنوان یکی از عقاید مشخص این گروه در آمد و معتزله به عنوان یک فرقه کلامی به مخلوق بودن قرآن قائل شدند و در این زمینه نیز دنبالهرو عقیده قدریه بودند. ایشان معتقد بودند کلام خداوند که قرآن از آن جمله است صفت فعل است که مخلوق اوست و در انکار قرآن قدیم غیر مخلوق و در معارضه خود با نظریه قدم آن، چنان استدلال میکردند که این اعتقاد متضاد با مفهوم یگانگی خدا است.(18)
معتزله در مورد صفت کلام به معنی قرآن از پیش موجود، روی هم رفته منکر وجود آن نبودند، تنها قِدَم آن را انکار میکردند و بر این اعتقاد بودند که کلام خداوند صفت فعل او وحادث و مخلوق است.(19) در مقابل این نظر، اهل سنت به مقابله برخاستند و ایشان را جز ءاهل بدعت شمردند و عقایدشان را فاسد دانستند.(20)
معتزله کسانی را که منکر خلق آن بودند به قدیم دانستن قرآن و از بین بردن وحدانیت خداوند متهم میکردند. ایشان بیمناک بودند که مبادا کسانی را که به ازلیت کلام خدا معتقد میشوند و بیخبران اسلام را از فرق نصاری پندارند. از این رو با این رأی به مبارزه برخاستند و معتقد شدند که کلام خدا را ازلی و قدیم دانستن با توحیدی که از آن دفاع میکنند منافات دارد(21)، از نظر ایشان «مخلوق بودن یعنی خداوند به لفظ سخن نمیگوید، بلکه برای برقرار کردن ارتباط، آوای کلام را میآفریند که میتواند شنیده شود. این آوا مجازاً کلام نامیده میشود(22)» و معتقد بودند قرآن که کلام خداست و حادث است و همه صفات حدوث در آن جمع میباشد. قرآن از سورهها و آیات و کلمات و حروف ترکیب یافته که خوانده و شنیده میشوند، دارای آغاز و انجام است بنابراین نمیتواند ازلی باشد. از این گذشته در قرآن ناسخ و منسوخ هست و ناسخ، منسوخ را نسخ میکند و جایز نیست که قدیم در معرض نسخ واقع شود، یا ازلی به حدوث متصف گردد. بنابراین قرآن مخلوق است. کلام خدا نیز مخلوق است و خداوند هنگام حاجت آن را خلق میکند و این کلام قائم بدو نیست، بلکه خارج از ذات اوست، آن را در محلی خلق میکند و در آن محل شنیده میشود.(23)
در سورههای قرآن آیاتی وجود دارند که دلالت بر حدوث کلام الله دارند و بر آن تصریح مینمایند و دستهای که معتقد به حدوث آن میباشند این آیات را به عنوان دلیل اعتقاد خود میآورند از جمله: «انبیاء:20»، «حجر:9»، «زخرف:44».
شیعیان نیز از این مسئله کنار نماندهاند و به ابراز عقیده در این مورد پرداختهاند. از برخی نوشتهها چنین برمیآید که ائمهعلیهم السلام اصحابشان را از پرداختن به این گونه مباحثات منع کردهاند و در واقع، آن را یک جدال بیهوده و بحث انحرافی میدانستند. شیخ صدوق در توحید خود حدیثی از امام رضاعلیه السلام نقل نمودهاند که در پاسخ ریان بن صلت که از ایشان پرسیده بود، در مورد قرآن چه میفرمایید؟ حضرت در جواب فرمودند: «کلام خداوند است، و از آن تجاوز نکنید و طلب هدایت از غیر آن ننمایید»(24) و به این که بگویید کلام خدا میباشد اکتفا نمایید.
همچنین امام هادیعلیه السلام در پاسخ یکی از شیعیان «بغداد» چنین نوشت:
خداوند ما و تو را از دچار شدن به این فتنه حفظ کند که در این صورت بزرگترین نعمت را بر ما ارزانی داشته است، و گرنه هلاکت و گمراهی است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (که مخلوق است یا قدیم؟) بدعتی است که سوءال کننده و جواب دهنده، در آن شریکاند زیرا پرسش کننده دنبال چیزی است که سزاوار او نیست، و پاسخ دهنده نیز برای موضوعی بی جهت خود را به زحمت و مشقت میافکند که در توان او نمیباشد. خالق، جز خدا نیست و به جز او همه مخلوقاند، قرآن نیز کلام خدا است، از پیش خود اسمی برای آن قرار مده که از گمراهان خواهی گشت. خداوند، ما و تو را از مصادیق سخن خود قرار دهد که میفرماید: «الّذین یخشون ربّهم بالغیب وهم من الساعة مشفقون» (انبیاء: 49).(25)
عقیده شیعیان در این زمینه پس از رهنمود ائمهعلیهم السلام عمدتاً ناشی از نظر شیخ مفیدرحمه الله در این باره میباشد. وی قرآن را غیر مخلوق نمیخواند با وجود این هرگز اصطلاح معتزلی مخلوق را به کار نمیبرد، بلکه از آموزه امامیه پیروی میکند و قرآن را پدیدار شده در زمان «مُحدث» (یعنی آنچه قبل از آن نبوده و حالا هست) میداند. شیخ مفید در اوائل المقالات مینویسد: «من میگویم که قرآن کلام خدا و وحی او ومُحدَث است چنان که خود آن را توصیف کرده است و از آن خودداری میکنم که بگویم مخلوق است و همه امامیه جز اندکی از ایشان بر همین رأیند.»(26)
در هر صورت گفتگو در مورد قرآن اثر بزرگی در حیات علمی و عقلی نیمه اول قرن سوم هجری برجای گذاشت و عقیده مخلوق بودن قرآن محک امتحان مسلمانان شد و «بعضی از خلقای عباسی که به معتزله گراییده بودند و کلام خداوند را فعل او میشمردند» بنا به دلایل عمدتاً سیاسی قرآن را به عنوان وسیلهای در جهت اهداف خویش قرار دادن و دورهای در تاریخ اسلام به وجود آمد که به عصر محنت قرآن معروف شده است ، یعنی عصری که در آن ، دولتها، دانشمندان را مورد آزمایش (محنت) قرار میدادند تا عقیده آنها در مورد مخلوق بودن یا نبودن آن روشن شود.(27)
1. دهباشی، مهدی،« تشکیک در مراتب کلام الهی و نفی مشاجرات متکلمان اسلامی»، کیهان اندیشه، ش 28، اسفند 1361، ص 101.
2. الفاخوری، حنا...، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات زمان، 1358، ص 143.
3.مادلونگ ویلفرد، مکتبها و فرقههای اسلامی در سدههای میانه، جواد قاسمی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375، ص 98.
4. در مورد عقیده اهل سنت ر.ک: ابن تیمیه، در تعارض العقل والنقل، محمد رشاد سالم، مطبعه دار الکتب، 1971، ص 280 200، و نیز ابن تیمیه، مجموعة، بمبئی، 1374ه/1954م، ص 318 317 و نیز سبحانی ، جعفر، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، قم، موءسسه امام صادقعلیه السلام، 1420ه، ص 127 126.
5. ابن جوزی، ابوالفرج، مناقب الإمام أحمد بن حنبل، بیروت، دارالافاق الجدیدة، 1393ه/1973م، ص 167، و نیز ابن تیمیه، مجموعة، ص 315 314.
6. ر.ک: سبحانی جعفر، همان منبع، ص 123.
7. ابی الفداء عماد الدین اسماعیل، المختصر فی اخبار البشر، مطبعة الحسینیة المصریة، چ اوّل، ج2، ص 26 و ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، مصر، وزارت الثقافة والارشاد القومی، الموءسسةالمصریة العامة، 1963م/1383ه، ج1، ص 228.
8. اشعری، علی بن اسماعیل، الابانة عن اصول الدیانة، مصر، مطبعة الجمل، 1348ه، ص 31 28.
9. همان منبع، ص 21.
10. مادلونگ ویلفرد، همان منبع، ص 103.
11. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی تا، ج13، ص 384 383 و ص 387 386 و نیز ابن سهل حسن بن عبد الله، الاوائل، بیروت، دار الکتب العلمیة 1407ه/1987م، ص 252 251.
12. ابن جوزی، همان منبع، ص 308.
13. ر.ک: ابن اثیر عزالدین ، کامل تاریخ ایران و اسلام، ترجمه عباس خلیلی، شرکت سهامی چاپ و انتشار کتب ایران، بی تا، ج11، ص 158.
14. اشعری، همان منبع، ص 7 و نیز دمشقی جمال الدین، تاریخ الجهمیة والمعتزلة، بیروت، موءسسة الرسالة، 1399ه/1079م، ص 37 و رفائی فرید، عصرالمأمون، قاهره، دارالکتب المصر، 1346ه/1928م، ج1، ص 395 و نیز سبحانی جعفر، همان منبع، ص 123.
15. ابن اثیر عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه محمد حسین روحانی، تهران، اساطیر، 1373، ج7، ص 3133 و نیز دمشقی جمال الدین، همان منبع، ص 19 و نیز سبحانی جعفر، همان منبع، ص 123.
16. ابن سهل، همان منبع، ص 252.
17. ابن قرادران، تاریخ العباسیین، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1993م، ص 560 559.
18. اوسترین ولفسن هری، فلسفه علم کلام، ترجمه احمد آرام، تهران، الهدی، 1368، ص 285.
19. ابن حزم، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، محمدابراهیم نصر و عبدالرحمن عمیر، بیروت، دارالجمیل، بیتا، ج3، ص 11 و نیز اشعری، همان منبع، ص 29 و نیز شهرستانی محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، ترجمه افضل الدین ترکه اصفهانی، به کوشش محمدرضا جلالی نائینی، تهران، اقبال، 1350، ص 46 و بغدادی عبدالقاهر ابومنصور، الفرق بین الفرق، محمد جواد مشکور، تهران، اشراقی، 1358، ص 72.
20. ابن جوزی، تلبیس ابلیس، علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1368، ص 17.
21. الفاخوری حنا، همان منبع، ص 120.
22. مادلونگ ویلفرد، همان منبع، ص 100.
23. الفاخوری حنا، همان منبع، ص 121.
24. شیخ صدوق، اسرار توحید (ترجمه کتاب توحید)، انتشارات علمیه اسلامیه، بی جا، بیتا، ص 249. و سبحانی، جعفر، همان منبع، ص 126. در عصر امام صادقعلیه السلام نیز این مسئله برای شیعیان مطرح بوده است. نقل شده است که امام صادقعلیه السلام به اعمش فرمود: والقرآن کلام الله لیس بخالق ولا مخلوق، صدوق، الخصال، ج2، ص 609، (ابواب المائة فما فوقه)، بحارالأنوار، ج10، 228.
25. صدوق، التوحید، تهران، مکتبة الصدوق، 1387ه ق، ص 224.
26. شیخ مفید محمد بن نعمان، اوائل المقالات فی المذاهب المختارات، تبریز، سروش، بی تا، صص 189 و 5354.
27. ایجی، عضدالدین عبدالرحمان، شرح المواقف، قم، شریف رضی، 1370، ج1، ص 61 60.